۱۳۹۰ مرداد ۸, شنبه

بررسی بحرانهای روحی عوامل شکنجه و سرکوب


نه تنها قربانیان، بلکه عوامل شکنجه و سرکوب نیز خود دچار بحرانهای روحی‌ و روانی‌ گوناگونی قرار می گیرند. بسیاری از این افراد دچار دوگانگی و تضاد روحی‌ و رفتاری هستند. به این معنی که اقتدار به دست آماده از طریق اعمال حرکات خشونت آمیز در تناقض با کمبود این اقتدار و برتری در محیط‌های خانواده، تحصیلی‌ و غیره قرار می‌گیرد.
مبحث خشونت موضوعی است که همواره توجه ویژه به آن شده است و به علت برخورد روزمرّه آن در سطح جامعه برای همگان ملموس تر می‌باشد.
خشونت از محیط خانواده آغاز می شود. بسیاری از کودکان از بدو تولد شاهد رفتارهای خشونت آمیز در محیط خانواده، مدرسه و در آخر جامعه هستند. کودک این نوع رفتارها را در ذهن خود ثبت کرده و پس از مدتی‌ چنان به این نوع رفتارها خو گرفته که رفتاری جز این نمی‌ شناسد.
برخوردهای خشونت آمیز در حلقه‌های کوچکتر اجتماعی است، که عاقبت به شکل یک طرز تفکر در ذهن و روان انسان ته نشین شده و ناگزیر در روابط اجتماعی وی مشروعیت می‌یابد. خشونت در جوامعی که دستخوش جنگ، بحرانهای سیاسی و اقتصادی هستند قربانی بیشتری می‌گیرد.
در جریان سه دهه گذشته در ایران که موضوع جنگ مطرح بود، و پس از آن و به خصوص در دو سال گذشته که شاهد سرکوب در مجامع عمومی‌ و خیابانها بودیم، می‌توان به جرات گفت که خشونت در همه عرصه‌های زندگی‌ سیر صعودی داشته است.
پیامدهای منفی‌ توسل به خشونت، انسان را به سوی‌ اصل مدارا سوق می دهد، ولی‌ متأسفانه در جامعه کنونی ما خشونت جلوه نو و تازه یافته و بار دیگر می رود که بسیاری مسائل فردی و اجتماعی است را تحت تاثیر قرار می دهد. شاید به همین دلیل است که خشونت، امروزه به عنوان یک موضوع پژوهشی حساس و نه یک پدیده ساده مطرح می شود. موضوعی که فهم آن مستلزم به تامل در زوایا و مبانی فلسفی‌، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی‌ و اقتصادی است. در بدیهی‌‌ترین وجه خشونت ، که همان تعریف خشونت می‌باشد اختلاف نظر زیادی است. به گونه‌ای که عده‌ای آنرا نوعی رفتار سیاسی می دانند، متقابلا هستند کسانی‌ که معنی محدودتری از آن را مدّ نظر دارند و به کار برد عریان قدرت خشونت اطلاق می کنند.
از دیدگاه نگارنده خشونت به معنی‌ اعمال هرگونه فشار و آزار به معنی‌ تضعیف جسم و روان انسان است. خشونت چه دولتی باشد چه غیر دولتی، در اصل به دلیل مطیع ساختن و تحت کنترل در آوردن انسان به وسیله سیستم حکومتی و یا انسان است. قدرت، انعکاس ذات فاتحانه بشر است که خود را در اشکال مختلف مانند دولت، سنت و خانواده عینیت می‌بخشد.
همانگونه که عنوان شد اعمال خشونت در قالب آزار روانی‌ نیز صورت می‌گیرد. بسیاری از روانشناسان معتقدند که خشونت روانی‌ تاثیراتی به مراتب مخرّب تر از خشونت جسمی داشته و مستلزم زمانی‌ طولانی‌ تر برای التیام این جراحات روحی‌ است.
دیگر آزاری جنسی‌ و یا سادیسم جنسی‌ یکی‌ از راه‌های معمول اعمال خشونت به خصوص در زندان‌های ایران است. سادیسم به کسب لذت جنسی‌ از طریق شکنجه دادن و ایجاد درد جسمی‌ و روحی‌ برای دیگران اتلاق می شود.
باید به این مهم توجه داشت که نه تنها قربانیان، بلکه عوامل شکنجه و سرکوب نیز خود دچار بحرانهای روحی‌ و روانی‌ گوناگونی قرار می گیرند. بسیاری از این افراد دچار دوگانگی و تضاد روحی‌ و رفتاری هستند. به این معنی که اقتدار به دست آماده از طریق اعمال حرکات خشونت آمیز در تناقض با کمبود این اقتدار و برتری در محیط‌های خانواده، تحصیلی‌ و غیره قرار می‌گیرد. در خانواده‌ای که کودک توجه و محبت بدون شرط را از والدین خود دریافت نکرده، سرخورده به محیط بیرون از خانواده پناه می برد. این محیط معمولاً مدرسه و اماکن تحصیلی‌ محسوب می شود. اگر این کودک موفقیت‌های چشمگیر تحصیلی‌ که تا حدودی باعث التیام این سرخوردگی میشود را کسب نکند، این نیاز روحی‌ به مورد توجه واقع شدن، افزایش می‌یابد.
می‌توان تصور کرد که اکتساب قدرت از طریق باتوم، شلاق و دیگر ابزار شکنجه تا چه اندازه میتواند برای این افراد وسواسه انگیز و جذاب باشد.
خشونت با این معرفی‌، در ابعاد گوناگون و با حجم تاثیر گذاری متفاوت در مبارزات مدنی مردم که با خفقان و سرکوب مواجه شده نیز قابل رویت می‌باشد. پر واضح است که قربانیان خشونت، از دیدگاه همگان افرادی هستند که خشونت بر آنان اعمال می شود. هدف نگارنده تاکید بر نیاز به بالا بردن آگاهی‌ و شناخت جوانب مختلف خشونت می‌باشد که قربانیان آن شامل عوامل شکنجه و سرکوب نیز می‌باشد


دکتر فاریا بارلاس

اعتراض سبز

http://eteraazsabz.wordpress.com/